تاریخ پرفرازونشیب علم فقه بهعنوان بنیان تمدن اسلامی همواره از دیرباز موردتوجه و تحلیل اندیشمندان بوده است. چراکه فهم عمیق علوم بدون مطالعه تاریخی آن ممکن نیست.[1] ازاینرو میتوان تاریخ هر علم را بخشی از خود آن علم یا حداقل بخشی از رشته تخصصی آن علم دانست. تحلیل دورههای فقهی و بررسی علل و عوامل تطورات آن[2] نیز بخشی از تاریخ فقه است که بیشتر نظر اندیشمندان معاصر را به خود جلب کرده و آثار فاخری در این زمینه تولیدشده است؛ اما بررسی تحولات فقهی از منظر جامعهشناسی و تبیین زمینههای اجتماعی رشد و افول فقه در طول تاریخ که رویکرد پژوهش حاضر را به خود اختصاص داده، کمتر موردتوجه قرارگرفته است.
ابتدا لازم است، علم فقه را بهمنظور ترسیم دقیق قلمروی تحقیق، بهصورت عملیاتی تعریف نماییم. سادهترین تعریفی که از فقه به ذهن میرسد، احکام عملی استنباط شده از کتاب، سنت، اجماع و عقل است؛ اما اینکه همواره در طول تاریخ، قلمروی فقه تنها به احکام عملی اختصاص داشته یا سایر ابعاد دین اسلام مثل عقاید و اخلاق را نیز شامل میشده است یا نه مسئلهای نیست که بهسادگی بتوان از کنار آن گذشت. بنابراین قلمروی فقه خود موضوعی است که به لحاظ تاریخی نیازمند بررسی است.
برای پژوهش در عرصه تاریخ فقه، نیازمند تعریف فقه و تعیین قلمروی آن هستیم؛ اما آیا ما اجازه خواهیم داشت که با تعریفی پیشینی به مطالعه تاریخی علم فقه بپردازیم؟ پاسخ روشن است: نه. چراکه با تعریف پیشینی، امکان مشاهده حقایق تاریخی در تحولات معنایی و قلمروی فقه را از دست خواهیم داد. زیرا ممکن است تعریفی که ما از فقه برگزیدهایم، بر همه دورههای تاریخی تطبیق نکند و آثار و مباحثی را که در دورههایی در زمره فقه محسوب میشده است را ناخودآگاه از دایره پژوهش خود خارج نماید. بنابراین لازم است ابتدا مروری کوتاه بر تعریف فقه و تحولات احتمالی آن در طول تاریخ داشته باشیم. این بررسی را از معنای فقه درآیات و روایات آغاز میکنیم.
[1]. آیتالله جعفر سبحانی، تاریخ فقه و فقهای امامیه، ص 28.
[2]. محمود شهابی، ادوار فقه، ج 1، ص 40 و 41.